English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6433 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abusing U بد بکار بردن
applying U بکار بردن
apply U بکار بردن
abuses U بد بکار بردن
abused U بد بکار بردن
misemploy U بد بکار بردن
to put forth U بکار بردن
abuse U بد بکار بردن
handles U بکار بردن
handle U بکار بردن
to make use of U بکار بردن
put forth U بکار بردن
applies U بکار بردن
commits U بکار بردن نیروها
play upon words U جناس بکار بردن
commit U بکار بردن نیروها
parachuted U پاراشوت بکار بردن
parachutes U پاراشوت بکار بردن
parachuting U پاراشوت بکار بردن
parachute U پاراشوت بکار بردن
wields U خوب بکار بردن
shoehorn U پاشنه کش بکار بردن
lever watch U شیوه بکار بردن
committed U بکار بردن نیروها
wielding U خوب بکار بردن
manoeuver U تدبیر بکار بردن
committing U بکار بردن نیروها
wielded U خوب بکار بردن
finesse U زیرکی بکار بردن
wield U خوب بکار بردن
shoehorns U پاشنه کش بکار بردن
misapply U بیموقع بکار بردن
misspell U املای غلط بکار بردن
misspelled U املای غلط بکار بردن
misspells U املای غلط بکار بردن
copper U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
telescopes U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misspelt U املای غلط بکار بردن
telescope U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
mordant U ماده ثبات بکار بردن
neologist U طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
leverage U شیوه بکار بردن اهرم
coppers U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
misapply U بطور غلط بکار بردن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
iodism U خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
accentuation U بکار بردن ایین تکیه صدا
double weft U [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
obsoletism U بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
play a joke U حیله شوخی امیز بکار بردن
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
polyonging U بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonymy U بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
pregnant use of a verb U بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
ladder U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladders U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
brightness U زرنگی
smartness U زرنگی
cleverness U زرنگی
sleight U زرنگی
handily U به زرنگی
agileness U زرنگی
adroitness U زرنگی
jockeying U زرنگی
resourc U زرنگی
swiftness U زرنگی [چابکی]
fleetness U زرنگی [چابکی]
nippiness U زرنگی [چابکی]
supersubtlety U زرنگی بسیار
quickness U زرنگی [چابکی]
velocity U زرنگی [چابکی]
promptitude U زرنگی [چابکی]
promptness U زرنگی [چابکی]
rapidity U زرنگی [چابکی]
diplomatize U زرنگی کردن
to overeach oneself U از زرنگی انسوافتادن
speediness U زرنگی [چابکی]
speed of action U زرنگی [چابکی]
rapidness U زرنگی [چابکی]
easiness [quickness] U زرنگی [چابکی]
celerity U زرنگی [چابکی]
knack U ابتکار زرنگی
alertress U زرنگی موافبت
alacrity [speed] U زرنگی [چابکی]
on second thoughts U پس ازتامل بیشتری
on second thought [American E] U پس ازتامل بیشتری
promptitude U سریع العملی زرنگی
rather U با میل بیشتری ترجیحا
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . U افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
imparisyllabic U دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
In regard to the proposed changes I think we need more information. U در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
turbofan U موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
imbibe U تحلیل بردن فرو بردن
imbibed U تحلیل بردن فرو بردن
imbibing U تحلیل بردن فرو بردن
to push out U پیش بردن جلو بردن
masochism U لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
scalable software U برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
overrun U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overruns U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overrunning U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
scsi U پیشرفتی که باعث باسن داده پهن تر از JCSI اصلی میشود به طوری که میتواند داده بیشتری را در واحد زمانی ارسال کند
maltron keyboard U یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
rigid U دیسک مغناطیسی محکم که داده بسیار بیشتری از فلاپی دیسک را میتواند ذخیره کند و از دیسک درایو حذف نمیشود
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
vat dyeing U رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
call forth U بکار انداختن
busy in U دست بکار
busy at U دست بکار
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilisable [British] <adj.> U بکار بردنی
useful <adj.> U بکار بردنی
applicable <adj.> U بکار بردنی
suitable <adj.> U بکار بردنی
utilizable <adj.> U بکار بردنی
he is of no service to us U بکار ما نمیخورد
get down to work U بکار پرداختن
commodious U بکار خور
investiture with an office U برگماری بکار
useable U بکار بردنی
conspicuious consumption U بکار برده شد
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
to put in motion U بکار انداختن
users U بکار برنده
serves U بکار رفتن
served U بکار رفتن
serve U بکار رفتن
to tackle to U بکار چسبیدن
utilizing U بکار زدن
utilizes U بکار زدن
utilize U بکار زدن
user U بکار برنده
subornation U اغواء بکار بد
turn to U بکار پرداختن
utilizer U بکار برنده
bleach U بکار رود
to come into operation U بکار افتادن
bleached U بکار رود
bleaches U بکار رود
wage income U درامدمربوط بکار
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
utilising U بکار زدن
utilises U بکار زدن
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
practicals U بکار خور
practical U بکار خور
activation U بکار واداری
knowledgeable U وارد بکار
exploit U :بکار انداختن
exploiting U :بکار انداختن
exploits U :بکار انداختن
actuator U بکار اندازنده
applied U بکار بردنی
usable <adj.> U بکار بردنی
actuation U بکار اندازی
utilised U بکار زدن
actuate U بکار انداختن
actuate بکار انداختن
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
impressment U بکار اجباری گماری
avocational U وابسته بکار فرعی
he used violence U زور بکار برد
do up U شروع بکار کردن
get to work U دست بکار زدن
dday U اولین روزاغاز بکار
first order predicate logic U PROLO بکار می رود
full time U زمان اشتغال بکار
answer U بکار امدن بکاررفتن
busies U دست بکار شلوغ
to start a motor U موتوری را بکار انداختن
to begin upon U دست بکار...شدن
operational U قابل بکار انداختن
Recent search history Forum search
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1nonconversation
1preppy
1we drove to visit my parents in Ipswich.
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
1In dubio mitius
1امولایت
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com